- مشخصات كتاب
- مقدمه
- حدّ خويش
- بيم عاقبت
- هنگامه ايجاد
- زير و زبر
- دامان تُهى
- پيچ و تاب
- تار آمال
- كنج لب
- تلخ و شور
- جذبه توفيق
- چرخ مُقَوَّس
- بال هما
- مدّ شهاب
- ره خرمن
- بى بال و پر
- برگ هستى
- غم بسيار
- بى خبرىها
- چشم كور
- بينوا
- كليد قفل
- در عذاب
- بن دندان
- راه خانه
- زنبور عسل
- حريم قرب
- بهار زنده دلان
- دامن صحرا
- قهر خدا
- شاخ آهو
- حصار عافيت
- دايه بى مهر
- و اصلِ دريا
- آرميدگى
- دعوى عشق
- گوشه گيرى
- خط استاد
- آفتاب روح
- قش و نگار
- بى تامل
- مشت خاك
- شاخسار
- كف گلچين
- نا شناور
- خوشه و خرمن
- ناله مظلوم
- كام دل
- روشنايى
- جان عاشق
- سنگ و گوهر
- حريم وصل
- باد خزان
- دل بيتاب
- كاشانه
- سبزى آب
- خار و گل
- چون الف
- شوخ چشم
- تار و پود
- طفل خام
- زبان لاف
- طومار حيات
- تاراج خزان
- نخلِ كهنسال
- خار و خس
- خُمِ مَى
- تخته تعليم
- قباى تنگ
- عاشق بيباك
- امدادِ خسيسان
- خار خشك
- عمر سبك سَير
- انديشه سامان
- آباد و خراب
- موج سراب
- تازيانه عشق
- نِيمرس
- بوى غارت برده
- خاكسارى
- گذار سيل
- آتشپاره
دامن ، دامن حكمت
مشخصات كتاب
نويسنده : محمدرضا رنجبر
ناشر : محمدرضا رنجبر
مقدمه
هواللطيف جز نسيمى لطيف ، چه تواند ، گره از كارِ فروبسته غنچگانِ تُرد بگشايد ؟
. . . و اگر بگشايند ، به راستى كه چه عطر آگين كنند !
و دلدادگان خداوند را نيز همين ماجراست ،
بارى ، وجود غنچه وارِ خويش را ، جز در معرض نفحاتِ آن لطيف ازل عرضه نمى دارند ،
و همين است كه مى گشايند ،
و هم ، ما را به خوانِ عِطرِ خويش مى خوانند .
من غلام آنكه نفروشدوجود
جز بدان سلطانباافضال و جُود
من غلام آن مس همت پرست
كاو به غير كيميا نارد شكست
و صائب تبريز ، كه لبريز ، از حِكَم و لاُلى است ، و نيز گوهرتراش ، و سخن شناس ، و معنادان ، از همين قماش مردمان است .
عاقلان را هست كافى اين قَدَر
زانكه عاقل ز اندكى بسيار را ----- داند از يك مشت پرانبار را
. . . و اين را نيز به عنايت خوانيد :
1) تمامت ابيات ، شميم دلاويزى است ، از انديشه هاى شاعر بلند آواى آسمان; صائب تبريز .
2) پيش از طرح ، و بيان هر بيت ، پيش در آمدى است ، و آن ، نيز داستان وارهاى ، و ساخته خيال راقِم .
3) داستان وارهها ، كه گاه به تعمد به ابهام آلوده اند ، نام شرح را بر نمى تابند ، بل ، تنها بهانه اى ، تا كه ذهن و خيال مخاطب را آماده سازند ، و نيز پذيرا .
و انتهاى سخن ، همان گونه بايد ، كه آغاز بود ،
و آغاز ، و انجام ، نيز به يادش ، و